آلـیس در سـرزمینِ عجایب !!

شده ام مثل یک آدمِ اشتباهی وسطِ یک دنیای اشتباهی ...


دردِ یک گـــــناه!

گاهی به این فک میکنم

نه من اونقدی بدم که دیگران تصور میکنن!

نه خودشون اونقدی خوبن که توهمشُ دارن ...


تمامِ راه درجا زده ام!!

آنقدر نگاهم به انتهای جاده بود

که متوجه نشده بودم سوار بر یک ماشینِ خاموش

سر جای خودم ایستاده ام!

و قدم از قدم حرکت نکرده ام ...

گمان میکردم اقلاً میانه ی راه باشم!

اما هنوز و همچنان ...

درست سرِ همان نقطه یِ شروع ...

جا مانده ام!!!


ارتــــشِ تــــک نفــره ام!

گاهی نمیدونم معنیِ

"پای یه انتخاب وایسادن"

چیه دقیقاً ؟؟

اینکه بمونی و عذاب بکشی ولی عذاب ندی؟؟؟

یا با رفتن خودتُ رها کنی، عوضش سختیاشُ با گوشت و جونت حس کنی؟


به وقتِ تاریکـــی ...

ترسِ اینکه "باورت"

فقط یک خوش ـخیالیِ پوچ و باطل باشه!

میتونه جونُ از زندگی و دنیات بگیره

و روزایِ رنگیتُ

خاکستریِ خاکستری کنه ...


... مـــنِ معلــق ...

پیش ـبینی

خیلی وقتا جواب نمیده!!!

فقط باید مواجه شی ...

یا هیچ چیز اونجوری که فکر میکردی، سخت نخواهد بود

یا مثلِ امروزِ من:

خیلـــــی سخت ـتر و جان ـگیرتر از چیزی خواهد بود که یه روزی فکر میکردی!!


تنهایـــیِ مطلق همینجاســت!!

تنهایی فقط نبودنِ آدم ـها دورت نیست!!!

"تنهاییِ عمیق" وقتیه که حرف بزنی و

نگاهای عجیب تحویل بگیری!

از آینده بگی و

با سرایی که از تأسف برات تکون داده میشن، روبرو شی ...

اون وقته که حس میکنی متعلق به اینجا نیستی!

حس میکنی تو جمعِ نزدیکترین آدمایِ زندگیت َم چقد غریبی!!!


گل یا پــــــوچ ؟؟

نوشته بود باید خطر کنی!

گاهی باید خودتُ در معرض آسیب قرار بدی

تا بزرگ شی و قدرت پیدا کنی ...

تا وقتی که خودتُ توی یه پوشش محافظت شده نگه داری

نه آسیب می ـبینی!

و نه چیزی به دست میاری ...


مثلِ یک دندونِ لق!!

یا باید برای خودت زندگی کنی

و بشی یه آدمِ خودخواهِ خودسر و بی عقل!

یا طبقِ منطق و نظرِ دیگران زندگیتُ پیش ببری ...

از بیرون خوشبخت به نظر بیای و از درون بسوزی!!!


آرامشِ قبل از طـــــــوفان...

روزی که عکسِ دستامون توی عروسی رُ گذاشتم پروفایل

زیرش نوشتم:

"از اینجا به بعد کی میدونه که چی سرنوشتمونه؟!؟!"

میگه این یعنی حتی همون موقع هم به آینده ی رابطه ـمون خوشبین نبودی ...


شــــروعِ یک پایان!

عشق!

خیلی عجیبه جداً !

بودنش درده ... نبودنش هم!!


بـــوی رز مـــــشکی ...

زمان مـی ـبره تا به خودت ثابت کنی سنجیده عمل کردی و درست تصمیم گرفتی!

ولی اثباتش به دیگران شاید هرگز محقق نشه ...


یه پروانـــه ـم ... بدونِ بــال!

بعضی اتفاقا درد دارن

ولی گاهی انگار گریز ناپذیرن!!!

یعنی هرچقدم که ازشون فرار کنی

بالاخره روزی میرسه

که مجبوری دردشونُ تحمل کنی ...

اون َم وقتی که گذشتِ زمان ریشه ـشونُ محکم ـتر و عمیق ـتر کرده

و تو باید خیلی بدتر از روزِ اول زجر بکشی ...

دخترکی که "عشـ•*ღ*•ــق" تنهاترین رویایش بود
تاریخچه ی حرف ـهام
Designed By Erfan Powered by Bayan