آلـیس در سـرزمینِ عجایب !!

شده ام مثل یک آدمِ اشتباهی وسطِ یک دنیای اشتباهی ...


من به دنبـــالِ خودم ...

به دنبالِ راه فرار میگشتم ...

پی بردم که "فرار" چاره نیست!

باید ایستاد و جنگید!

جسارتِ جنگیدن را پیدا کرده ام!

اما جسارتِ کشیدنِ زهِ اولین کمان را ... نه!


رویای پــــروانه شدن!

ترس ـهای بزرگ ... دردهای بزرگ ... زخم ـهای بزرگ ...

دقیقاً مقابله با همیناس که برا رسیدن به خواسته ـهای بزرگ لازمـه !


نه مـــیرم و نه می ـمونــــم ...

از اینجا به بعد

عشق باید بهانه یِ موندنم باشه!

فقط "عشـــق" ...


هر عشقی َم "عــــشق" نیست!!

آدما گاهی دوسِت دارن

ولی نه بخاطر خودت!

بخاطرِ خودشون ...


دست در دستِ خودم!

هیچ چیز زیادیش خوب نیست!

حتی همون خوب بودن!!!


زندگـــیِ روی هـــوا ...

گاهی حتی خودت َم اگه از بیرونِ زندگیت بهش نگاه کنی

دردشُ نمی ـفهمی!!

باید از همون ـجایی که هستی!

همون ـجایی که وایسادی ...

درست همون چیزی که می ـبینی رُ ببینی!

تا بفهمی خودتُ !!!


تاوانِ عــــشق !

گاهی باید رها کنی تا به دست بیاری!!

ولی ...

رها کردن سخته!

سخت ـترش وقتیه که میدونی چقدر درد داره ...

اما نمیدونی واقعاً در ازاش قراره چیزی به دست بیاری یا نه؟؟؟


طعمِ خوشِ گذشــــته ـها ...

خواهرم راست میگه!

خاطره ـها چه قدرتِ عجیبی دارن!!

می ـتونن توی یک لحظه!

همزمان هم اشک بیارن به چشمات، هم خنده روی لبات ...

"هم داغونت می ـکنن هم دلشاد"


می‌خوام تو آیـــنه ـها بهـــتر از این شم!

میگن اگه تو انتخاب چیزی مرددی، شیر یا خط بنداز!

مهم نیس شیر میاد یا خط!

مهم اینه اون‌لحظه‌ای که سکه رُ میندازی بالا

ببینی دلت میخواد شیر بیاد یا خط ...

ولی من! گاهی حتی وقتی سکه رُ انداختم بالا، هنوز تردید دارم که دوس دارم شیر بیاد یا خط ؟؟

دخترکی که "عشـ•*ღ*•ــق" تنهاترین رویایش بود
تاریخچه ی حرف ـهام
Designed By Erfan Powered by Bayan