آلـیس در سـرزمینِ عجایب !!

شده ام مثل یک آدمِ اشتباهی وسطِ یک دنیای اشتباهی ...


با همه فــــرق داشت ...

بالاخره با تراپیستم حرف زدم

همین چند دقیقه پیش تموم شد...

نتیجه ـش؟

یه حجم عظیمی از کلافگی و آشفتگی افکارم پر زد و رفت ...

خیلی چیز خاصی َم نگفت ها!

فقط بعد از اون همه حرف زدنا و تعریفای من، داشت برای کمک به سالم ـتر شدنم توی داشتن رابطه و تصورات و ذهنیات و توقعاتم وارد بحث میشد!

گفتم این الان مسئله ی دومه! مسئله ی اول اینه که اصن باید با این احساساتم چیکار کنم!؟ چه معنی ای میدن؟؟

در حالیکه هیچ تعجب و واکنشی نسبت به نوع احساس و مخاطب عواطفم نداشت؛ گفت کاملاً چنین اتفاقی رو پیش ـبینی میکرده و انتظارشو داشته!!!

بعدم در جوابِ مقایسه ی رابطه با مرد یا زن، و چیزایی که از افکارم گفتم

گفت هر رابطه ای یه نقص ها و ضعف ـهایی داره و یه نقطه قوت ـهایی... توی هرکدوم و هرمدل از این روابط قراره ناکامی ـهایی داشته باشم ...

چیزی که قبل از این بهش فکر کرده بودم!!

به حُسن ـهایی که قراره چنین رابطه ای برام داشته باشه...

و کمبودهایی که میدونم وجود خواهند داشت...

کدوم برام ارجح ـتره؟

فک کنم جوابش رو میدونم ... و انتخابم رو!

 

راستش این چند روز خیلی گیج و سردرگم و بهم ریخته بودم!

نمیدونستم داره چه اتفاقی برام میفته...

شوکه بودم! گنگ بودم...

نمی ـفهمیدم باید چیکار کنم!؟

دنبال درست و غلط بودم!

دنبال معنی و ریشه یِ احساساتم!

می ـترسیدم!

از خودم تعجب کرده بودم!!

با نقطه ی «پذیرش» فاصله داشتم ...

ظهر یه پست گذاشتم اینستا که احساساتم در متلاطم ـترین حالت ممکنه!

و واقعاً همینطور بودم!

نمی ـتونستم بفهمم چی میخام؟؟

دردم کجاس؟ درمونم چیه؟؟

از خودم که کلافه بودم، هیچ

ناراحتِ این بودم که حس میکردم دارم او رُ هم اذیت میکنم!

که وسطِ این سردرگمی ـها نباید میذاشتم چیزی از احساساتم بدونه!!

که نکنه امیدوارش کرده باشم، بعد به این نتیجه برسم که نمیخوام و نمیتونم!!!

اونوقت چه ضربه ی دردناکی بهش زدم!

وقتی بهم گفت تمامِ این مدت به چیزایی کاملاً خلافِ این احساساتِ من فکر میکرده؛ نمیدونستم دلم بگیره از خودم؟ تعجب کنم؟ یا بپذیرم که با اون رفتارِ من خیلی ام دور از ذهن نبوده چنین برداشتی...

ولی خب بازم حس میکردم آمادگیِ اینو نداشتم که تو این هیری ویریِ کنار اومدن با خودم؛ از حسم باخبر شه...

این دخترکِ پر از احساس و عاطفه ...

یه روزی میام از خوبیاش بیشتر میگم!

که چقد معرفت و وفا تو این آدمه!

چقد امن ـه!

و فکر میکنم بیشترین و مهم ـترین چیزی که منو درگیرش کرد، همین حسِ امنیتِ کنارش بود...

هرچی بیشتر شناختمش، بیشتر قلبمو تسخیر کرد!!

الهی بگردم برا صبوریش!

فک کن چقد و چندبار مستقیم و رُک بهش گفتم نه!

اما بازم نرفت و ازم دست نکشید!!

یعنی خودش َم خواست ها... ولی نتونست

حتی وقتی محمد برگشته بود به زندگیم؛ فهمید و عقب کشید!

باز بعدِ یه مدت بهم گفت اگه رابطه ـت با محمد به نتیجه رسید که هیچی؛ اگه نه من صبر کنم برات که شاید یه روزی ...؟

بازم جوابِ رد دادم!

نه که از سرِ لجبازی یا تعهدِ به محمد باشه ها!

اون ـموقع واقعاً جواب و افکارم همون بود!

اونوقت حالا ...

انقد موند و به پام نشست و بی منت علاقه و توجه به جونم ریخت؛ که دلبسته ـش شدم!

خیلی حرفه ها!

یه نفر یک سالِ تمام بره و بیاد و فقط محبت خرج کنه

درصورتیکه هیچ امید و انتظاری به داشتنِ واقعی ‍ت کنارش نداشته باشه!!

میگفت تمامِ این مدت با خودش می ـجنگیده که چارچوبشو حفظ کنه؛ که من آدمِ اون نیستم و صرفاً دوستشم؛ که قرار نیس با نبودِ محمد چیزی تغییر کنه، که نکنه ناراحتم کنه و همین َم از دست بده!!!! :(

درحالیکه من فک میکردم بو برده که دارم درگیرش میشم ...

هنوزم نمیدونم دارم چیکار میکنم!؟

نمیدونم قراره چه بشه!

فقط امیدوارم هرچی که شد، بهش آسیب نزنم! و آزارش ندم ...

امیدوارم اگه رابطه‌ای هم شکل گرفت، لیاقتِ محبت و عشقشُ داشته باشم و خرابش نکنم!!!

Friday 21 Ordibehesht 03 , 18:59 راسینآل نوشت

سلام بعد از مدت ها به مهلای قشنگم!

تو که وبلاگ من پا نمیذاری دیگه! نمیدونمم چرا...

اما من بعد مدت ها دیدم چندتا نوشتی و تند تند خوندمت ... البته که منم خیلی وقته ننوشتم!پس خرده ای نیست عزیزم🩵

مهلا تو همیشه این اجازه رو به من دادی که شفاف حرفمو بزنم اینجا! میدونی؟ حس میکنم اگه به مهلا بگی چشماتو ببین و رویاهات رو با پارتنر آینده ات تصور کن ۹۹.۹٪ اون آدم مرد خواهد بود اون بک دهم هم مگر ضربه ای به سرش خورده باشه ! 

در عین حال معتقدم هیچ آدمی بصورت خاص و ۱۰۰٪ استریت نیستا و دوتا رابطه رو برا آدما کاملا قبول دارم ولی حس میکنم مهلایی که من شناختم یکی از استریت ترینا بود!  کلا بنظرم یکمی بیشتر تعلل کن! تو آدمی هستی که مث من تا ابد تشنه عشقی! یعنی توجه عالم رو هم بهمون بدن برامون کمه... ما تو ۸۰ سالگیمونم دنبال شور و عشق ۱۶ سالگیمونیم اینم البته یه مرضی هست نمیدونم ولی خوب با توجه بهش یکمی بیشتر گیر بده به این قضیه! اصن بشین کورن هم جنس ببین ، ببین آیا حالت بد نمیشه؟!

میدونی ؟! چون یادمه دبیرستان عاشق و شیفته یه دختره بودم ولی فقط عاشقش بودم یعنی حتی نه برای بوسیدن و فلان نمیدونم چجوری توصیفش کنم اما الان فک میکنم فقط از نبود امکانات بود 😂 آخ که دلم پرت شد به اون زمان ... الهی ... خلاصه که بیشتر فکر کن دختر سریع وا نده احساساتتو به اونم که بیچاره هوایی شه😁 با تچکر ماچ به کله ات 😘

واااای ببین کی اینجاس!!!! ❤️ سلااااام عزیز دلمممممم ^_____^

عزیزم!!! اتفاقاً وقتی اومدم اولین کاری که کردم رفتم پست‌های تو رو خوندم
و بسیاااااار بسیاااااااااار هم برات خوشحال شدم عمیقاً... هم راستش دلم گرفت که دوستم انقد ازم دور شده و رفته اون سر دنیا... بدون اینکه خبر داشته باشم!
ولی بیشتر از همه‌چی ذوق کردم برا رسیدنتون کنار هم و به همه اون پلن ‍ا و برنامه‌هایی که میخواید واسه آینده‌تون بچینید...
دیگه دیدم خیلی از آخرین پستت میگذره، فک کردم کامنت هم بذارم شاید نخونی! گفتم بهتره اینستا یا تلگرامی جایی بیام حرف بزنیم
و از اون‌موقع بارهاااااا اومدم بهت پیام بدم و هردفعه دل‌دل کردم و ندادم! نمیدونم چرا!
خلاصه که خوبی دوست قشنگم؟؟؟ همه چی خوبه؟
چرا انقد نمی‌نویسی هیچ‌جا؟ نه وبلاگ! نه اینستا!
دختر الان باید می‌ترکوندی با خبرا و عکس و تعریفیات!
خیلی بدجنسی که ما رو انقد بی‌خبر گذاشتی!
هم تو، هم مینا! انقد منتظرم پست جدید بذارید و نمیذارید!!! :(

خوب میکنی... من َم این شفاف باهام حرف زدناتو دوس دارم
نمیدونم پست‌هامو خوندی یا نه! ولی خودمم دقیق همینو گفتم!
که رابطه‌ی ایده‌آل ذهنیم با یه مرده!!
{وی در حال سرچ کردنِ «استریت چیست؟» دقایقی محل را ترک می‌نماید :)))}
کاملاً درست میگی...
ولی فک کنم تو از همه بیشتر در جریانی و میدونی درمورد این ارتباط من!!!
یادته که دقیقاً لحظه‌ی شروع دوستی‌مون من داشتم با تو گپ میزدم و همون لحظه هم بهت گفتم
حتی بعدش ام اومدم برات تعریف کردم که چی شده!
یعنی تقریباً یک ساله که من دارم تعلل می‌کنم
و هربار بیشتر از دفعه‌ی قبل دلم بودن باهاش رو میخاد!!!
و دقیقاً هم همین تشنه‌ی عشق بودنه دامن میزنه به این حسم!!!
فک نمیکنم دیگه کسی باشه که قدِ این آدم از احساسات لبریز باشه و بتونه این حجم از نیاز عاطفی و محبت رو در من درک کنه، بپذیره و ارضا کنه!!!

نه راستش خیلی ام حالم بد نمیشه! 👀

میدونم چی میگی... قبلنم درموردش گفتیم که خیلیامون این عواطفو تجربه کردیم تو دوران مدرسه!
من َم درست این مدل علاقه‌هه رو داشتم بدون حسی برای بوسیدن و اینا! صرفاً بودن کنارش و دوست بودن باهاش و دیدنش...
ولی این‌بار بیشتر و عمیق‌تره... واقعاً یه وقتایی انقد دلم براش ضعف میره که میخام محکممم بغلش کنم!!
و این حال خیلی برا خودم ام جای تعجب و سؤال داره...

مرسی از حرفات مهربون جانم 😍🥰😘
دورت بگردم! ماچ به خودت 😘☺️

تراپیست درست واقعا یه همچین کاری یا آدم میکنه!

خوبه دیگه... یه مدت میری باهاش تو رابطه. یا واقعا از سر به قول خودت تشنه عشق بودنه، که بعد مدتی سیراب میشی و تموم. یا اینکه واقعا کاپل مناسبی هستین و چیزی رو از دست نمیدی بلکه یک زندگی خوب و آروم رو به دست میاری.

شاید اگه مثلا یه نوجوون چش و گوش بسته باشه آدم نگران بشه، اما تو سابقه رابطه و جدایی داری! این نشون میده آدمی هستی که بلدی دل بکنی و تو رابطه بد نمیمونی!

خود من یک ساله که میخوام از همسرم حدا شم. اونم نه به دلیل الکیا... به خاطر خیانت! ولی جرات نمیکنم. نمیتونم! ولی تو تونستی و مطمئنم دیگه هم اسیر رابطه بد نمیشی و خودتو نجات میدی!

آره واقعاً...
من قبلش انتظار داشتم برم بهم بگه چیکار کنم، چیکار نکنم!
ولی بعد فهمیدم تراپیست اگه خوب باشه، یکاری میکنه که از لابلای حرفای خودت بفهمی باید چیکار کنی!!!

عزیزم!!! 🥹❤️ مرسی از حرفات...
امیدوارم همینطور باشه...

حقیقتش هم اینه که جدا شدن خیلی سخته! خیلی دل میخواد!
اگه هم پای دلت وسط باشه، یا بچه‌ای این میون باشه که شدیداً سخت‌تر میشه...
امیدوارم بتونی همون کاری که برات بهتره رو انجام بدی عزیز دلم
همیشه قبلش ترس بیشتری داریم ماها! وقتی میریم تو دلش و انجامش میدیم، تازه می‌فهمیم چقد قوی بودیم و خبر نداشتیم...

میخوام یه یادآوری کنم

اون لحظه ای که من از وجود این آدم با خبر شدم گفتم این بنده خدا لزه :دی

گفتم حواست باشه توام که نشیا!

گفتی نه بابا و فلان و بسان. 

گفتم خلاصه با این تعاریف تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه

ایمان میاری بهم یا زوده؟:دی

:)) نگاش کن توروخدا!
اول اومده خودشو ثابت کنه!

بله... فک نمیکردم اینجوری شه!
نمیدونستم این آدم چقد محبت کردن و عاشق بودن رو بلده!!!
این همون چیزی بود که کار منو ساخت...
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

اصلا مهم نیست تو چطوری فکر میکردی یا نمیکردی

مهم اینه که آدم شناس باشی. یه پله جلوتر بقیه باشی و اسیر بازیای روزگار نشی

وگرنه چطور ممکنه منی که نه خودشو دیدم نه عکسشو همون اول با صراحت بتونم همچین نظری بدم راجبش و تو نتونی؟ ****** ** *********** ****

این سست بودنه. این ضعفه

این‌ قایم شدن پشت اون نتونستنِ. نتونستن چی؟ اینکه یه رابطه ی شیک و خوشکل پیدا کنی برا خودت. یه مرد نزدیک به ایده آل پیدا کردن و ..

بله رابطه های متاهلا و مردم خیلی مشکل داره. بخاطر عدم شناخت، عدم تلاش برای حل مسائل، عدم درک، عدم تفاهم و ...

خودمون بودیم دیگه. ولی این وسط یه مشکلی هست که لا ینحله و طرفی که باید حلش کنه ذره ای تلاش نمیکنه براش

ولی آیا نیستن کسایی که به زیبایی کنار هم‌زندگی میکنن؟ آیا ندیدی؟ 

----

کار به اینا ‌نداریم. در هر صورت ضعف توی این مسائل باعث میشه آدم به حاشیه بره

حتی ******* *** **** ****** ****** ******** **** ***** ***** *** **** ****** بت گفتم که هرطور رابطه ی دیگه جز رابطه ی زن و مرد، انحراف جنسیه و فتیش

یه پست طولانی تو وبم راجب این موضوع حرف زدم که افرادی که این فتیش ها رو دارن شاید خودشون ندونن و یا نخوان. ولی کاملا اتفاقی میفتن توی این مسیر(اتفاقی که برای تو افتاده)

و اینکه فکر نکن سر به هر بیراهه ای بذاری میتونی ازش برگردی

بعضی وقتا چیزی که آدما رو به گا میده جسور بودن و شجاع بودنه

خداییش بازیای روزگار همیشه هم بد نیستن!
دیگه بی‌انصافی نکن مرد مؤمن! :دی خود من ام از روز اول تو این قضیه حسم کار میکرد و یه حدسایی میزدم!

ببین من تو این یه سال مُدام دارم به این داستان و به این اتفاق فکر میکنم
و میدونی به چه نتیجه‌ای رسیدم؟
اینکه ایده‌آل‌ترین مرد رو هم اگر پیدا کنم، بازم نمی‌تونه و بلد نیست جوری که این آدم بهم عشق و توجه میده، عاشقی کنه!
چون چنین چیزی اصلاً دغدغه‌ش نیست!!
چیزی که برای من به شدت و پرقدرت بزرگترین دغدغه‌س!
پس چرا باید خودمو محروم کنم از داشتن محبتی که درست جلوی رومه و همونی ام هست که آرزوشو داشتم!
الان که قلب و احساساتم ام درگیرش شده دیگه دنیا رو هم بهم بدن حالیم نیست و نمیخام!!!
اونوقت به چه قیمتی باید ازش بگذرم؟!
به قیمتِ پیدا کردنِ شاید و اما و اگریِ یه مرد؟
هرچی فک میکنم «مگه یه مرد چه برتریِ عجیب غریبی داره که بخوام براش منتظر بمونم» به نتیجه‌ی قابل توجهی نمیرسم! 😬 جز حس‌ها و فانتزیایی که احتمالاً فقط از رو دیفالتِ ذهنیم تو تصوراتم بودن

تو این مورد خیلی باهات هم‌عقیده نیستم!
به نظر من انحراف وقتیه که هر اندامی غیر از قلب برای بودن توی یه رابطه تصمیم‌گیری کنه!
رابطه وقتی درسته که پای دوس داشتن وسط باشه، نه هوس و معامله و جبر و عادت !!

نمیدونم واقعاً تهش چی بشه و چه انتخابی کنم!
ولی خودم ام اینو میدونم که اگه برم تو این رابطه، دیگه هرگز بودن با یه مرد منو راضی نخواهد کرد!
چون طعم و مزه‌ی یه عشقِ بزرگ میره زیر دندونم...

نه بابا تو کجا حدس میزدی؟ تو میگفتی نه و این چه حرفیه و فلان

دیگه خواهش میکنم شر و ور نگو! مرد چه برتری ای داره؟

بحث توقعه

تو از مرد توقع داری نه تنها ازین لحاظ عاطفی تامینت کنه بلکه خونه و ماشین بتونه تهیه کنه و مخارج زندگی رو هم بده

یعنی توقعی که تو، ازون دختر نداری!

پس این اصلا یچیز برابری نیست که بخوای یا بتونی مقایسش کنی!

 

"رابطه وقتی درسته که پای دوس داشتن وسط باشه، نه هوس و معامله و جبر و عادت !!"

بله که معاملست. همه ی چیزایی که مرد امضا میکنه موقع زن گرفتن معاملست

همه ی آرزوهایی که زن به امید براورده شدنشون از خونه باباش میاره خونه ی شوهر معاملست

حتی همون سکسشون هم معاملست

متوجه حرفت نیستی تو، وگرنه این انتخابی که داری میکنی دقیقا طبق هوسه و از روی جبره

چون جبر چاره ای برای تو نذاشته جز امتحان این👍

می‌بینم که با توپ پر اومدی! :دی

حالا من که خودم میدونم با وجود اینکه انکار میکردم، حسم چی بود! تو میخای نپذیر (همچنان :دی)
ما همینجوریش ام قبولت داریم

ما تو قرن چندیم مگه؟!! اینا چیه میگی؟؟
اولاً که نیاز عاطفیم همون چیزیه که ابداً تو جزئیاتِ این رابطه نگرانش نیستم!
دوماً! من همین الانش ام یجوریم میشه که بخام با معیار و توقعِ تا این حد مادی‌طوری ای یه رابطه رو بسنجم یا مردی رو انتخاب کنم!
همونطور که اگه طرفم مرد هم بود باید پا به پاش کار میکردم برا با هم رسیدنمون به جایی و چیزی؛ تو این رابطه هم همینه... قطعاً با هم باید تلاش کنیم! نه که فقط از طرف مقابل انتظار برآورده کردنشو داشته باشم!
ضمن اینکه اصن در این مورد هم خودش بارها بهم گفته از نظر مالی و همه‌چی تأمینم اگه باهاش باشم!
حتی وقتی فقط منو دوست میدونست چیزی کم نمیذاشت!!!
مطمئنم پاش که بیفته، از صدتا مرد بیشتر میتونم روش حساب کنم!
پس مواردی که گفتی کلاً نقضه از نظر من...
اما درمورد نابرابری!
قبول دارم، نابرابری‌هایی هست تو‌ موارد دیگه!
یا کمبودهایی خواهد بود تو مسائل دیگه
ولی نه اینایی که تو گفتی!
و نه چیزایی که خیلی معیار حیاتی یا سفت و سختی برا من باشه!!

اونوقت من کِی با همچین معامله‌ای موافق بودم یا هستم؟
اگه موافق بودم که از اون زندگی نمیومدم بیرون! وقتی یه معامله‌ی خوب و سودآور برام بود!!!
چنین ازدواجی از نظر من کاملاً رده!
من هزاران بار گفتم، بازم میگم، اگه جایی با قلبت موندی، با وجود مشکل‌ها و سختی‌ها؛ اونجا درسته!
ولی هرجایی، هرچند پر از منفعت و سود، اگه دلت نباشه؛ یعنی هیچی سرجای درستش نیست!

اجازه بده اینو هم نپذیرم!
چرا هوس؟!
هوس چشیدن طعم یه محبت خالص؟
من فک میکنم خیلی عمق بیشتری داره برای هوس بودن! خیلی قوی‌تر از اونه که بشه چنین اسمی روش گذاشت!!
و جبر؟
جبر روزگار منظورته؟
اینو هم اینجوری نمی‌بینم!
روزگار گزینه‌های متفاوتی برات رو میکنه! با شرایط مختلف!!
این منم که دارم تصمیم میگیرم از بینشون اونی که برام بهتره و حالم باهاش خوب‌تره رو انتخاب کنم!!!

من وقتی یکم جدی صحبت میکنم جوریه که انگار دعوا دارم. باید بیشتر رو این قسمت کار کنم🤣

 

ببین واقعا نظر تو مهم نیست. اگه یه چیزی واقعیت داره و اکثریت جامعه مطابق اون رفتار میکنن ولی جنابعالی قبول نداری و مخالفش هستی، دلیلی بر عدم اون واقعیت نیست

 

وقتی اون میگه اگه باش بمونی از لحاظ همه چی تامینی، این یعنی معامله دیگه:)) 

و اینکه ایناهایی که گفتم رو قبول داری یا نداری باز هم مهم نیست، چون دلیلی بر عدمش نیست

اگه تا بحال متوجه نشدی بعنوان مثال ازدواج معامله س، پس واقعیت رو نمیبینی. یا نخواستی که ببینی

بنابراین لازمه یکم تحقیق کنی راجبش

یه مثال ریز میزنم. من عاشق دختری میشم و حاضرم هرکاری براش بکنم که بدستش بیارم و کنار خودم داشته باشمش

بهش میرسم و ازدواج میکنیم. من هرچی کار میکنم و هرچی بتونم براش خرج میکنم و فقط آسودگیش رو میخوام(مهم نیست اون بره سر کار یا نه)

پس اینجا من یه هوسی داشتم(عشق به دختره) که باعث شده تلاش کنم و پول خرج کنم که بهش برسم و حتی وقتی دارمش هم این داستان ادامه داره

پس این یه معامله س. 

من یچیزی رو خریدم، که بهاش اینه تا عمر دارم خرجش کنم که آسودگیشو ببینم

حالا همه ی اینا بخاطر چیه؟ بخاطر اون هوس. هوسی که به دل من افتاده که اینو خاطرخواهش شدم.

و در حالت کلی ترش موضوع اینه که اینا خودخواهی ما آدما هستن

یعنی من اون دختره رو دوسش دارم چون وقتی کنارمه بهم حس خوبی میده، بم اعتماد بنفس میده، حرف زدنش، اندامش، دیدن چهره ش باعث لذت بردن من میشه و در آخر سکسش که بزرگترین و آخرین لذت منه

پس ما بهای خودخواهی خودمونو میدیم

پس کصشر نگو:دی

اگه با وجود اینا بازم متوجه منظورم نشدی من دیگه توضیح نمیدم:p

چون من در مورد تو و روابط الان تو صحبت نمیکنم. من در مورد بطن ماجرا و کلیت قضیه صحبت میکنم

اون دختر زیبایی که میره زن یه ادم‌پولدار میشه در واقع زیبایی خودش رو با پول(راحتی) معامله کرده🤌

این فقط جدیِ خالی نبودا :دی ولی باشه!

شاید نظر من برا جامعه و دیگران مهم نباشه و چیزی رو توی قوانین و افکار کلی و عمومی تغییر نده!
ولی برا خودم معیار و سبک زندگیه دیگه...

اگه میخای اینجوری کل دنیا رو بده بستونی حساب کنی و هر علاقه‌مندی‌ای رو تو دسته‌ی هوس بذاری که آره!
ولی منظور من اینه که وقتی معیار انتخاب، خالی از تصمیمات قلب بشه و فقط سنجیدن و حساب کتاب بیاد وسط، چیز جالبی نیست
دقیقاً یچیزی مثل آخرین خط این کامنتت!!
شاید برا اونا که چنین معیارایی دارن، حال خوب و خوشبختی (از نظر خودشون) بیاره! نمیدونم!
ولی برا من یکی اینطور نیست وقتی توقعات و تصورات و ذهنیاتم یه چیز دیگه‌س...
مثلاً وقتی میشنوم «با من باشی همه‌جوره هواتو دارم» ، درسته که همین حرف میتونه یه نشونه بشه برا سنجیدن حجم احساسات و اشتیاق طرفم
ولی نمیشه معیار اصلی انتخابم!
یعنی صرفاً چون این حرفو زده باهاش نمیرم تو رابطه با این هدف که همه‌چیو برام تأمین کنه!
اما قطعاً تأثیرشو توی ذهنیتم و دیدگاهم نسبت به اون آدم میزاره که بدونم چقد ارزش برام قائله و تا کجا حاضره برام پیش بره... پس دلگرم‌تر میتونم به ندای قلبم و احساسات درونم گوش بدم!

امیدوارم تو ام گرفته باشی منظور حرفای منو :دی
و آقای محترم! اینجا خانواده رد میشه! یکم رعایت کن :)))

بذار دوباره مرور کنیم🤣🤌

ببین اصلا بحث نه سر اینه که چی درسته، نه اینکه چی غلطه و نه اینکه سبک تو چیه و نه اینکه نظرت در موردشون چیه

کل موضوع بحث ازونجا استارت خورد که گفتی هرچی فکر کردم برتری خاصی تو مرد ندیدم. و من مجبور شدم این دید تورو اصلاح کنم

چون توی اون تب و تابی که هستی داری نابینا میشی:دی

 

بین من تو این یه سال مُدام دارم به این داستان و به این اتفاق فکر میکنم

و میدونی به چه نتیجه‌ای رسیدم؟

اینکه ایده‌آل‌ترین مرد رو هم اگر پیدا کنم، بازم نمی‌تونه و بلد نیست جوری که این آدم بهم عشق و توجه میده، عاشقی کنه!

چون چنین چیزی اصلاً دغدغه‌ش نیست!!

«چون دغدغه های خیلی بیشتر و بزرگتری داره»

 

چیزی که برای من به شدت و پرقدرت بزرگترین دغدغه‌س!

پس چرا باید خودمو محروم کنم از داشتن محبتی که درست جلوی رومه و همونی ام هست که آرزوشو داشتم!

الان که قلب و احساساتم ام درگیرش شده دیگه دنیا رو هم بهم بدن حالیم نیست و نمیخام!!!

«معامله ی عشق در برابر همه چی»

 

اونوقت به چه قیمتی باید ازش بگذرم؟!

«معامله ای که قیمت نداره، یا ارزشش خیلی بالاست»

 

دید‌ منطقیش اینه..

 یبار ثبت کردم پیام موفقیتش نیومد دوباره که زدم ویرایشش کردم چرا اینجور اومده نمیدونم. ویرایشش کن😮‍💨

اینا رو ول کن

بیا بگو چارشنبه چخبر بود🥹🥹 اگه جاییشم قابل پخش نیست وبم کامنت خصوصی🫠🤣

آها باگ داستان اینجاست پس!!! :)))
اوکی متوجه شدم چی داری میگی :دی
ولی بحث سر اینم نمی‌تونه باشه!
چون همچنان باید بپذیری برتری‌ای وجود نداره! ولی نابرابری چرا!
(از دید سرکار جنتلمن: وی برای اثباتِ نابینایی‌اش تلاش بیشتری میکند) :دی
دور از شوخی منظورم اینه که قطعاً داشتن رابطه با هر جنسی، تفاوت‌هایی داره
ولی هرکدوم مثبت و منفی‌های خودشونو دارن
و انتخاب و تصمیم سر اینکه کدوم به کدوم می‌چربه کاملاً به اون کسی که قراره این اتفاق رو زندگی کنه، برمیگرده
اینهمه داریم میگیم درست و غلط مطلقی وجود نداره!
پس حتی بهتر و بدتر قطعی و ثابتی هم نمیشه تعیین کرد، چون آدم با آدم فرق میکنه
حالا توضیح اینو تو جواب مثالای بعدیت بگم شاید واضح‌تر شه!

*دغدغه‌های خیلی بیشتر و بزرگتر؟
این واحدای اندازه‌گیری ‍تو از کجا میاری که انقد دقیق درمورد کوچیکتر بزرگتر بودن چیزی مطمئن حرف میزنی!؟ :دی
بازم باید بگی دغدغه‌های متفاوت!
من نمیگم یکی از نظر مالی بخواد تأمینم کنه، بهم مزه نمیده و نمیخوام و خودم میخام خرج خودمو بدم و فلان!
اگه بگم زر زدم! کیه که بدش بیاد کسی همه‌جوره ساپورتش کنه؟!
ولی اینکه تأمین عاطفیم صدتر از قسمت مالی برام باشه، خیلی زندگی رو برام خوشمزه‌تر میکنه!
و به نظرم مهم ام همینه! که چی به دهن من مزه میده؟
یعنی من اگه مجبور باشم خودم ام کلی زور بزنم تا نصفه نیمه تو مخارج موفق بمونم، ولی قسمت عاطفیِ حالم، فول‌شارژ باشه؛ خیلی خوشبخت‌ترم!
تا اینکه مالی رو فول باشم ولی عاطفه رو نصفه نیمه! و خودم مجبور باشم کمک‌خرج عواطفم شم! 😬

*معامله‌ی عشق در برابر همه‌چیز؟
آخه اصن تو ببین این تعبیر حتی خوندنش قشنگ نیست؟؟؟ 🥹
(همچنان یک نابینا صحبت می‌کند) :))

*معامله‌ی گرون و با ارزش؟
اینو حقیقتاً نفهمیدم که داری با ارزشهای خودت مشخص ‍ش میکنی، یا ارزش‌های عوام، یا من؟
یعنی اصن منظورت کدوم بود و داری به من میزنی یا نظرتو گفتی رو متوجه نشدم!
الان میگی رابطه با یه مرد قیمت نداره؟
یا من فک میکنم چیزیو انتخاب کردم که ارزشش خیلی بالاست؟
خلاصه که هرچی هست، این ام تو دسته‌ی همون تفاوت‌ها و عدم درست و غلط مطلق بذار ^_^

خب من اینو هم متوجه نشدم که کجارو میگی و ایراد این کامنت کجاش بود بخوام ویراشش کنم!؟ :))
ولی چیکار داری میکنی؟؟؟ با چی درگیری؟! :دی
سری قبلی ام دو تا عین هم از کامنتت برام اومده بود!

آخ آخ چهارشنبهههههه 🙃❤️‍🔥 حتماً میام درموردش می‌نویسم...
خیلی مسخره‌ای :| :)))))

ولم کن😩

چقد خنگ بازی در میاره

همونی که گفتی رعایت کن خانواده رد میشه رو گفتم ویرایش کنی

بدو بنویس دیگه

:)))
باهــــــــوش!!!
من از کجا بفهمم یهو ورگشتی داری درمورد کامنت قبلت صحبت میکنی خب!؟؟ :دی

حالا انگار من پست جدید بذارم تو می‌بینی!
با این مدل وب باز کردنت!!! :)) تنبل!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دخترکی که "عشـ•*ღ*•ــق" تنهاترین رویایش بود
تاریخچه ی حرف ـهام
Designed By Erfan Powered by Bayan